....

خدایا  نمی خوام وقتی  بعد از سالها که از خانه ابدیم بیرون اومدم و نگاهم به لباس سفید و


پوسیده ام افتاد افسوس بخورم ...افسوس از این که چرا من مثله  یه اسب سرکش نافرمانیت کردم

..چرا خودم را ادب نکردم..چرا اون موقع باید گریه کنم..گریه کنم به حال خود..که چرا دیر شده..کاش


می شد دوباره برگردم ..دوبار برگردم و فرصت آدم شدن پیدا کنم...


فرصت کنم آدم بشم...چه آهی خواهم کشید..چه افسوسی خواهم خورد!!!!!!


نمی خواهم اینطور مات و مبهوت به پرونده گناهانم نگاه کنم...


خدایا کمکم کن ...خدای من کمکم کن که غرق این دنیای فانی نشوم...خدایا کمکم کن که بتوانم


خوب را از بد تشخیص دهم..خدایا کمکم کن که بتوانم مهربان باشم..خدایا کمکم کن که بتوانم صبور


باشم..خدایا کمکم کن مه بتوانم فکر کنم..خدایا کمکم کن که بتونم آینده نگر باشم که وقتی تو


صدایم کردی شرمنده نباشم..خدایا کمکم کن بتوانم زحمات مادر و پدرم را جبران کنم...خدایا


کمکم کن که بتوانم به بندگانت بر روی زمین خدمت کنم..بتوانم کمک کنم..خدایا کمکم کن راه



طولانی دارم اما وقتی با توام خیالم جمع است ..هر چی تو بخوای ..راضیم به رضای تو معبودم..


خدایا هر لحظه منتظرم باش..برای آمدن پیش تو باید امکاناتی برای خودم فراهم کنم..چمدانم


خالیست...به من مهلت بده تا چمدانم رو پر از خاطره های خوب کنم...

معصومه